دلم آشفتــــه ی شیــــرین ملالی است
که با تلخاب عشقش شور و حالی است
به زنگارش مبیـن زنهـــــار زنهــــــــار
که این آیینه خاکستــــر وبالی است
فرازی را نــــدارد چشــــــم پــــــرواز
بداختــــر اخگــــر موهوم بالی است
گهی بر شعله ی آهی سپندی است
زمانی تشنگی ها را زلالی است
ورا با من نه ضربآهنگ قهــــــری
مرا با او نه سودای جدالی است
به دام افتاده سیمرغی است در قاف
همه دنیای او حالی و خالی است
شگفتا طرفه پیـــر طفل خــــویم
طفیل آرزوهای محـــــالی است
گر افلاطون اوّل نیست از چیست
نشسته بر خم خون دیرسالی است
اگر چه سوختن را آزمــــوده ست
صنوبر میوه ی هر فصل کالی است
دوبیتی های اشکم شاهد آنــــک
که موزون نغمه ای نازک خیالی است
من و او را به خود گر واگـــــذارند
به هر عمری تماشایی وفالی است.
بازدید امروز: 117
بازدید دیروز: 680
کل بازدیدها: 821542